Tuesday, July 27, 2004

خطاب من طالشی به تو آریاگرا:



تلاشهاي گسترده اي براي ايجاد تفرقه ميان طالشها و ترکهاي آذربايجان ايران در شرف وقوع است

ما از طلا بودن پيشمان گشته ايم!

کريم م. از ماسال
معلم

تلاشهاي گسترده اي براي ايجاد تفرقه ميان طالشها و ترکهاي آذربايجان ايران در شرف وقوع است. شواهدي در دست است که نشان مي دهد اخيرا گروههاي آرياگرا براي ايجاد نفاق در بافت اجتماعي آذربايجان ايران در صدد استفاده از طالشها در مقابل برداران آذري خود هستند.

طبعا حضور صميمانه طالشها دوشادوش برداران ترک زبان آذربايجان در تمام صحنه هاي تاريخي امري غير قابل انکار است. چه در انقلاب کبير مشروطيت و چه در زمان قيام غرورانگيز دمکراتهاي آذربايجان در زمان سيد جعفر پيشه وري طالشها بدون کوچکترين ترديدي از مبارزان آذربايجاني حمايت کرده و در تمام سنگرهاي نبرد همراه آنان با مظاهر استبداد و شوونيسم جنگيده اند.

اساسا سرزمین طالش بدون در نظر گرفتن تمدن و فرهنگ آذربایجان و مردم طالش بدون تعامل با ترکهای آذربایجان معنا و مفهوم وجودی خود را ازدست می دهند. اگر به ناحیه ای که هم زبانان من در آن حدود پراکنده اند بنگرید متوجه می شوید که تالش همانند گردنبند جواهر نشان وزرینی بر سینه شرقی مملکت آذربایجان می درخشد. در واقع كوههای طالش بخشی ازانحنای كوهستاني است كه در مرزهای شمالي کشورمان قراردارد. اين رشته كوه با امتداد سلسله جبال البرز به شمال غربي و بالاتر از تنگه رودخانه قیزیل اوزن (سفيد رود) ، دشتهاي ساحلي جنوب غربي درياي خزر را از كوهستان‌ها و حوضچه هاي غربی خود جدا مي سازد. مردمي كه در راستای اين رشته كوه و بخشي از دامنه هاي جلگه اي آن ، حد فاصل بين كوه و درياي خزر بصورت روستاها و یا شهرهای پراکنده در نواحی شهرستان هاي آستارا، انزلي، فومن، صومعه سرا و خلخال زندگي مي كنند به نام طالش شناخته شده اند.

طالشها در مجاورت گيلكها و تركهاي آذربایجان به سر مي برند. توالش، به صورت جمع، از طالشهای دولاب، شاندرمن و ماسال تشکیل شده اند. از نظر ترکیب قومی منطقه های طالش نشین شامل شهرستان آستارا، توالش، دهستان هاي ماسوله، گشت و چوبار (از شهرستان فومن) قسمتي از دهستان هاي گوراب زرمخ (وابسته به صومعه سرا) حومه، احمد سرگوراب و جيرده (وابسته به شهرستان فومن) مي باشند. همچنین چند صد هزار نفر از طالشها در جمهوری آذربایجان زندگی می کنند.

طالشها در طول تاریخ همواره تحت فرمان حکمران آذربایجان بوده اند. پس از انعقاد عهدنامه گلستان و تركمنچاي ، طالشهای آنسوی ارس از ترکیب جنوبی خود جدا شد و به این ترتیب طالش که عمدتاً تحت سلطة خوانين « نمين » اردبيل بود ، دو قسمت شد . قسمت شمالي آن در محدودة شهرستان آستارا ، تا سال 1342 تابع اردبيل باقي ماند و قسمت جنوبي آن به پنج خان نشين به نامهاي كرگانرود ، اسالم ،طالش،‌ دولاب ( رضوان شهر ) ، شاندرمن و ماسال تقسيم و خمسة‌ طوالش ناميده شد .

بنابر این کاملا واضح است که طالش و طالشیان چه از نظر جغرافیایی و چه از نظر فرهنگی کاملا وابسته به آذربایجان هستند. بی تردید همین موضوع سبب شده است که زبان ترکی آذربایجانی به دلخواه مردم این منطقه تبدیل به زبان کار و تجارت و پیشه و حتی شعر و ادب و هنر گردد. در حال حاضر چه در عروسی و چه در عزا این ترانه ها و نوحه های ترکی آذربایجانی است که همراه با دستونها و هواها و ترانه های محلی طالشی گوشها و یا دلها را می نوازد. این در حالی است که زبان فارسی به رغم تحمیلی بودن مطلقا از نفوذی مشابه زبان ترکی در این منطقه برخوردار نیست و اساسا بسیاری از طالشها این زبان را نمی دانند!

در این میان آریاگرایان که مدام با برجسته کردن تاریخ قوم طالش بر فرهنگ و تمدن چهار هزار ساله طالش تاکید می کنند هدفشان در واقع ابدا تکریم طالشها نیست! چراکه اگر اینان چنین هدفی را داشتند اجازه می دادند که مردم این منطقه همانند دیگر اقوام ایران قادر به خواندن و نوشتن به زبان طالشی شوند. تفاوت فاحش میان کنش آریاگرایان مرتجع و منش آذربایجانیهای مترقی در همان سالی که دولت ملی آذربایجان توسط جناب شهید سید جعفر پیشه وری تاسیس شد بخوبی قابل درک است. ما طالشها در آن سال برای اولین بار توانستیم تحت محبتهای دولت ملی آذربایجان زبان مادری خود را در مکاتب بخوانیم و زمینهای خودرا از چنگال فئودالهای خونریز هر چند به مدت یک سال خارج کنیم.

آریاگراها حتی موسیقی طالشی که یکی از موسیقیهای لطیف و توام با اشعار نغز فولکلوریک می باشد را مورد بی توجهی و حتی بی حرمتی قرار می دهند. بگونه ایکه از زمان رژیم قبلی تا به امروز طالشیان هرگز به راحتی نتوانسته اند موسیقی طالشی و نیز موسیقی آذربایجانی که از دلبستگی شدیدی بدان برخوردار هستند را بصورت آزادانه مورد توجه قرار دهند. شوونیستهای فارس همواره کوشیده اند تا زبان طالشی را بعنوان یک لهجه محلی متروک و از بین رفته در لابلای زبان فارسی معرفی کنند. در حالی که زبان طالشی بعنوان یکی از زبانهای هندو اروپایی و از شاخه زبانهای شناخته شده گروه کاسپین می باشد.

در حال حاضر به نظر می رسد با رشد گرایشهای هویت طلبانه در میان اقوام ایران و بخصوص آذربایجانیها افرادی که همچنان در رویای تداوم سیطره جلادانه نژاد نجیب و خون پاک آریایی بسر می برند در نظر دارند تا از طالشها در برابر آذربایجانیها استفاده کنند. بعنوان مثال به این نوشته از آقای پرویز ورجاوند توجه فرمایید: «از یاد نبریم که برای حفظ هویت طالشها، گویش و پاره فرهنگ آنها چه در ایران کنونی و چه نجات از زیر فشارهایس شدید جمهوری آذربایجان می توان در پیوند با تالشها بر پایی جشنواره سالانه در ماسوله گامهای موثری برداشت که می تواند فرهنگ مورد تهاجم قرار گفته تالشان را سرپا نگهدارد و تالشهای جمهوری آذربایجان را که در شرایط سرکوب خشن قرار داند و برای صحبت کردن به تالشی در کوچه و خیابان دچار وحشت هستند به آینده امیدوار ساخت.»

تا به افسوس ماسوله ننشسته ایم!، پرویز ورجاوند، روزنامه شرق، شنبه سوم مرداد ماه سال 83،ص زندگی

ملاحظه می فرمایید که چگونه آقای ورجاوند از یکسو فرهنگ و تمدن چهار هزار ساله تالشها را پاره فرهنگ و زبان آنها را گویش می نامد و از سوی دیگر با ریختن اشک تمساح برای تالشهای ایران و آذربایجان نسخه یک جشنواره در ماسوله را می پیچد؟ باید به آقای ورجاوند گوشزد کرد که اگر شما صداقت دارید و ما تالشها را واجد تمدن چهار هزار ساله می دانید پس بی شک این آریاگرایان وهم زده ای چون شما هستند که با فرهنگ نهایتا 2500 ساله خود بعنوان پاره فرهنگ ما طالشها محسوب خواهند شد!!!

از سوی دیگر این چه تحریفاتی است که از خود در خصوص اوضاع طالشها در جمهوری آذربایجان بافته اید؟! تجاهل شما بسیار عیانتر از جهل شما است! آیا واقعا خبر ندارید که در جمهوری آذربایجان کودکان طالش می توانند زبان خودرا بصورت کامل در چهار کلاس دوران ابتدایی و آنهم با الفبای عربی بخوانند؟! در چنین شرایطی صحبت کردن به این زبان شیرین آیا در کوچه و خیابان ایجاد وحشت خواهد کرد؟!

ضمن اینکه باید خاطر نشان کنم در سال 1993 بدنبال یاغیگریهای سرهنگ همت اف در لنکران آذربایجان که به تحریک امثال شما موجب شهادت صدها تن از همزبانان مبارز طالش ما در آنسوی مرز شد همین طالشها بودند که پرچم آریایی شما را به زیر کشیدند و همت اف را با خفت فراری دادند. واقعیت امر این بود که در آنزمان آذربایجان دچار شورش سرهنگ صورت حسین اف در ناحیه گنجه نیز شده بود و در چنین شرایطی هیچ ارتشی در منطقه لنکران وجود نداشت. بنابر این به ضرس قاطع می توان گفت که این مردم طالش لنکران بودند که با اهدای خون عزیزان خود مانع از جنایات وحشتناک همت اف و مزدوران آریائیش شدند.

طبعا تاریخ همکاریها میان دو قوم در آذربایجان کاملا دلالت بر آن دارد که طالشها نه تنها دوست آریاگرایان نخواهند شد بلکه با ادامه همیاری با آذربایجانیها و دیگر اقوام ایران بخصوص گیلکها رویاروی آریاگرایان و البته نه فارسهای عزیز هموطنمان قرار خواهند گرفت. چرا که مانیز همانند دیگر اقوام ایران از حقوق حقه ای برخوردار هستیم که متاسفانه تاکنون به شدت از دسترسی به آنها منع شده ایم.

بنابراین من طالشی خطاب به تو آریاگرا به صراحت می گویم: از طلا بودن پشیمان گشته ایم مرحمت فرموده ما را مس کنید!

2 Comments:

Blogger Unknown said...

خواهش میکنم این مزخرفات رو از جانب یه تالش ننویس من خودم یه تالشم و میدونم حکومت جمهوری اذربایجان چه بلایی داره به سر تالشها میاره.البته من کاری به این دعواهای قومی و ناسیونالیستی نژاد پرستانه ندارم و ترکها رو هم برادران مسلمان خودم میدونم اما این که بگید تالش بدون اذربایجان بی معنیه کاملا حرف مزخرفیه ما اصلا فرهنگهامون از زمین تا اسمون با هم فرق میکنه البته من قصد توهین به ترکها رو ندارم اما از اینکه هویت مستقل تالش انکار بشه ناراحت میشم در ضمن اونجا هم که گفتین تالش تحت نظر نمین اداره میش باید بگم اون اولا بخش های غربی تالش بوده ثانیا نمین هم تالش نشینه

1:15 AM  
Blogger Unknown said...

یعنی تابلو تر از این نمیتونستی بگی تورکی؟؟؟خواهشا از تورکهای فاشیست از جانب تالشان چیزی ننویسن.تالش در طول تاریخ همواره جز اصلی و جدایی ناپذیر گیلان بوده وهست ...تالشان بازماندگان کادوسیان هستند

12:36 PM  

Post a Comment

<< Home